دخترعزیزم مهدیسدخترعزیزم مهدیس، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
مهرسانازممهرسانازم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

ماه وخورشید مامان وبابا

پایان هفت ماهگی مهرسا نازنازی

سلام نازنازهای مامان الهی فدای خندهاتون بشم الان که دارم این مطلب مینویسم دو تا تون مثل فرشته های کوچیک خوابیدین از بس دیروز خسته شدید آخه دیروز رفتیم دکتر مرندیان برا چکاپ کامل برا شما فسقلیها  قرار بود امروز بریم که به دلیل کار باباحامد 1روزجلوتر رفتیم که آقای دکتر گفت الحمدالله همه چی طبیعی هست وباید دیگه از فردا کم کم به مهرسا برنج با عصاره گوشت ویامرغ بپزم بدم خوب خداروشکر مهرسانازنازی هم دیگه غذاخورشد بعدازاونجاهم رفتیم خیابان بهاربراخرید لباس برا شماوروجکها که 2تالباس جینگیلی برا مهرسا خریدیم یه  دست شومیز یه دست هم لباس عروسکی مامان فدات بشه که وقتی پوشیدی مثل عروسک شدی  یه ...
27 مرداد 1392

خدایا صدهزارمرتبه شکر

مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد...   محمد طاها پیدا شد و به آغوش خانواده بازگشت ... دوستان همه به سلامتیش یکی یه دونه صلوات بفرستین الهم صل علی محمد و ال محمد عکس های محمد طاها (یک ساعت پیش خدایا صدهزارمرتبه شکر هرچی الان بگم نمیتونه احساسم رو بیان کنه از این که این خبر تووبلاگ محمدطاهادیدم وچقدر خداروشکرکردم  محمد طاهای عزیزاین رو بدون دعای تمام ملت ایران پشت سرت بود انشالله همیشه سربلند وسرزنده باش الهی آمین یارب العالمین ازطرف مامان مهدیس ومهرسا ...
27 مرداد 1392

اولین رفتن به کوه مهدیس ومهرسا

سلام به قند عسلهام به دخترهای نازم امشب یه کوچولو وقت دارم بیام بنویسم از خاطراتتون آخه این هفته حسابی درگیرم از یه طرف فردا پایان 7ماهگی مهرساقلقلی هست باید بریم برا گرفتن قد ووزن از یه طرف هم کلی مهمونی تواین هفته دعوتیم که فکرنکنم بتونم بیام برا نوشتن خاطراتتون فقط خداکنه بتونم وقت کنم بیام برا عکس پایان 7ماهگی قلقلی مهرسا خب بنویسم از رفتن به کوه باشما نازنازیها روز جمعه قرار بود مهدیس وباباحامد برن به کوه البته با پسرعموبابا(عمومهدی)ومیلاد پسرش پنجشنبه شب باباحامد لوازم رفتن به کوه آماده کرد ومهدیس نازنازی هم از ذوق رفتن به کوه سریع رفت خوابیدآخه قراربود ساعت 5صبح حرکت کنید صبح جمعه من برانماز صبح بلند شد...
27 مرداد 1392

مسابقه نی نی وبلاگ تموم شد

سلام عزیزهای دلم بلاخره نتایج مسابقه نی ین وبلاگ اعلام شد یعنی روز عید فطر ولی از اونجا که من خیلی سرم شلوغ بود نتونستم بیام ببینم خب این مسابقه هم تموم شد وعده ای نی نی بامزه برنده شدن بهشون تبریک میگیم امیدوارم دفعه دیگه شما نفسهای من برنده مسابقه باشید از همینجا هم تشکر میکنم از تمام کسانی که در این مسابقه به شما رای دادن دوستون داریم مهدیس ومهرسا     ...
24 مرداد 1392

عکسهای نازنازی های مامان وبابا در این چند روز

سلام گل دخترهام شرمنده روی مثل ماهتونم قراربودبیام یه سری عکس بزارم که وقت نشد آخه از موقعی که نی نی عمه انسیه به دنیا اومده تقریبا ماهر روز خونه باباجون اینها هستیم آخه مهدیس خانم شما عاشق زهرا طلاشدی ازبس مامانی عمه انسیه رو دوست داری نی نی شم برات عزیزه عیدفطر هم که اومد ومانبودیم رفتیم باغ خاله الهه اینها دماوند و2روز تعطیلی اونجاگذروندیم که خداروشکرخیلی بهمون خوش گذشت مهدیس جیگرم که از موقع رفتن همش توباغ بودی مشغول بازی تا موقع برگشتن مهرسانازنازی هم که حسابی اونجا دلبری کردی وکلی شما باحلما خوشگله اونجابهتون خوش گذشت  الهی عمه فداش بشه (خودم)که انقدر بامزه شده که هرکس  دلش میخوادبخورتش خب ...
24 مرداد 1392

شهادت امام علی (ع)

سحر است و سحر عمر علی پایان است این سحر مژده پایان شب هجران است این سحرگاه سحرگاه وصال یار است تا سحر دیده حق بین علی بیدار است تا سحر زیر لبش زمزمه دارد مولا زیر لب ناله یا فاطمه دارد مولا ای سفرکرده ببین همسفرت می آید یار و همسنگر خونین جگرت می آید خون دل خوردن و صبر است پس از تو کارم فاطمه جان هوس روی پیمبر دارم بی فروغ رخ تو لیل و نهارم تار است قاتل همسر تو میخ و در و دیوار است یاد داری که چسان دست علی را بستند پیش چشمان ترم پهلوی تو بشکستند تو الف بودی از جور و ستم دال شدی بهر یاری من از کی...
14 مرداد 1392

سرگرمی های این روزهامون بامهرساقلقلی ومهدیس نازنازی

سلام به دخترهای بهتر ازگلم این چندروز اتفاقات زیادی افتاده که اومدم الان که وقت دارم براتون بنویسم اول از همه بگم روز پنجشنبه برا خیرات مامان جون (مامان باباحامد )16کیلو سبزی خوردن با پنیر ونون سنگک گرفتیم با حدو 150تا ظرف برا درست کردن خیراتی برا افطار وتصمیم گرفتیم ببریم شاه عبدالعظیم من هم به عمه ها زنگ زدم گفتم بیان اونجا وافطار هم دور هم باشیم  خلاصه ازاونجا که خدا به خواهد برا اولین بار جور شد یه جای زیارتی مهرسا قلقلی رو ببریم که خدا رو شکر خیلی خوب بودمهدیس گلم هم با بودن افسانه وندا دیگه پیش من هم یه لحظه بند نبود وتمام شب با اونها بود فقط موقعه ............من بردمش  که اونجا متوجه شدم پاهای دختر گلم زخ...
14 مرداد 1392

عکسهای این چندروز قلقلیهای مامان وبابا

مدل جدید تعجب مهرسا   سعی وتلاش مهدیس براپستونک دادن به مهرسا خوردن اب مهرسا بالیوان قیافه پیروزمندانه مهدیس برای پستونک دادن به مهرسا قربون اون خنده هاتون بره مامان وقتی یه عروسک جای من رو میگیره خشم مهرسا ازدست مامان دوخواهر در آغوش هم حمله ناگهانی مهرسا به دوچرخه مهدیس سعی وتلاش مهدیس برا دور کردن مهرسا ازدوچرخه وبازمهرسا ودوچرخه مهدیس ومهرسا درآن بیرون رفتن به یاد ماندنی عکس ناگهانی از 3طاهری این هم من ودخترهای نازم مامان قربون اون ذوق کردنت بره مهدیس بی دندون وذوق کردن برا اوردن غذا هههههه خب این هم عکسهای که تو این یک هفته انداخته ام ...
10 مرداد 1392

کارهای شما ماه وخورشید زندگیمون

سلام عزیزهای دلم شرمنده نفسهای خودم هستم چند روزی نتونستم بیام برا آپ کردن وب خیلی این چند روز سرم شلوغ بود از روز جمعه که خونه باباجون اینها افطار  دعوت بودیم تا الان الحمدالله روز جمعه مهرسا نازنازی زیاد اذیت نکردی وآبرومون خریدی تا دیروقت هم اونجا بودیم مهدیس جیگرم از فیلم دودکش تقلید کرد وبه کمک افسانه جونش وندا جون تونست یه بادبادک قشنگ درست کنه که حسابی هم ذوق میکرد که بادبادک به این قشنگی درست کرده روز شنبه با کلی درگیری موفق شدم مهدیس خانم ساعت 11ونیم از خواب بلندت کنم آخه اسمت رو نوشتم کلاس ژیمناستیک واونجابادوستت آیداکلی کیف میکنی من وآبجی مهرسا1ساعت داخل ورزشگاه هستیم  تاشماکلاست تموم بشه اونجاهم مه...
10 مرداد 1392

کارهای این جند روز ماه وخورشیددرماه رمضان

سلام دخترهای مامانی عزیزهای دلم وای امروز قرار بریم مهمونی اونم خونه باباجون حدود 1ماه هست عمه هاتون ندیدید میدونم که حسابی دلشون براتون تنگ شده فقط از خدا میخوام امروز مهرسا زیاد اذیت نکنه امروز صبح که رفتیم برات قلقلی خانم یه لیوان دسته دار خریدیم تا دیگه از لیوان آبجی بهت آب ندیم (کار غیربهداشتی) که میکردیم یه پیش بند طرح لباس برات خریدیم که با پوشیدنش مشکل داری وغرغر میکنی وعصبانی میشی  فقط از لیوان خوشت اومده دسته هاش رو میگیری وآب میخوری هی پوفففففففف میکنی میریزه بیرون کارهات نمکی به خدا کلی من وبابا وآبجی میخندیدم خلاصه که کارهای عجیب غریبت ما رو کلی سرگرم کرده مثلا :یک روز زیر مبل پیدات میکن...
4 مرداد 1392